امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند که وقتی خدمت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (برای خاستگاری حضرت فاطمه (سلام الله علیها) رسیدم)، آن حضرت با لبخند فرمودند: چه درخواست داری؟
من هم از خویشاوندی و سبقت در اسلام و جهادهایم برای ایشان شرح دادم.
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از تصدیق آنها فرمودند: مقام تو بیش از این هاست!
بعد عرضه داشتم: ای رسول خدا، آیا فاطمه را به ازدواج من در میآوری؟!
فرمود: یا علی پیش از تو چند نفر این درخواست را داشتن و وقتی به فاطمه گفتم، نارضایتی را در چهرهاش دیدم.
پس تو هم صبر کن تا او پاسخ بدهد.
پیامبر وقتی به پیش دخترش رفت، پس از بیان فضیلت های ایشان، فرمودند: ای فاطمه! تو علی بن ابیطالب را میشناسی!
از طرفی من هم از خدای متعال ، بهترین و محبوبترین خلقش ، برای ازدواج با تو را درخواست کردهام!
حال نظر تو چیست؟
حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) از روی ادب، سکوت کردن ولی صورت شون رو بر نگردوند!!
پیامبر هم که دخترش را خوب میشناخت، ایستاد و فرمود: اللَّه اکبر! سکوت فاطمه دلیل بر رضایت اوست!
بعد هم جبرئیل نزد پیامبر اکرم آمد و مهر تایید پروردگار را برای این ازدواج اینگونه بیان کرد که:
خدا راضی است که زهرا برای علی و علی برای زهرا باشد.
… فَاِنَّ اللَّهَ قَدْ رَضِیَهَا لَهُ وَ رَضِیَهُ لَهَا… . امالی شیخ طوسی ، ص۳۹