داستان ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله توسط کعب الأحبار یهودی
لیث بن سعد می گوید کعب الأحبار که از دانشمندان بزرگ یهودی بود نزد معاویه بود که به او گفتم: وصف ولادت پیامبر در کتب شما چگونه آمده؟ آیا برای خاندان حضرت نیز فضیلتی آمده؟ کعب نگاهی به معاویه انداخت تا ببیند آیا او دوست میدارد که وی سخن بگوید یا نه، = معاویه گفت: ای ابا اسحاق! بگو آن چه میدانی. کعب گفت: من هفتاد و دو کتاب خواندهام که همه آنها از آسمان نازل شده است، صحف دانیال را سراسر خواندهام و در همه آنها دیدهام که از ولادت حضرت و ولادت خاندان ایشان یاد شده است، نام او بسیار معروف است، به هنگام ولادت هیچ یک از پیامبران فرشتگان نازل نشدند جز به هنگام ولادت عیسی و احمد و پردههای بهشت برای هیچ بشری کنار زده نشده جز برای مریم مادر عیسی و آمنه مادر احمد و فرشتگان برای زایمان هیچ زنی گمارده نشدند جز برای مریم مادر مسیح و آمنه مادر محمد.
در سراسر زمینها و حتی در دریاها نیز چنین نویدی داده شد و هیچ جنبنده ای در زمین و هیچ پرنده ای در آسمان نماند که از میلاد حضرت بی خبر باشد…. ابلیس را در زنجیر کردند و محکم بستند و چهل روز به زندان انداختند و جایگاه او را چهل روز در آب غرق کردند، همه بتان شکسته شدند و فریاد برآوردند و ولوله کردند، صدایی از کعبه برآمد که ای خاندان قریش! آن پیامبر نویدبخش و بیم دهنده که با خود شکوه ابدی و سود برتر دارد، به سویتان آمد، او آخرین پیامبر است. همچنین در کتب ما آمده که خاندان حضرت پس از او برترین مردم هستند و مادامی که یک تن از خاندان او در سرای زمین راه رود، مردم از عذاب در امان اند.
در آن دم معاویه گفت: ای ابا اسحاق! خاندان او چه کسانی هستند؟ کعب گفت: فرزندان فاطمه. معاویه چهره در هم کشید و لبانش را گزید و شروع کرد دست به ریش هایش بکشد. کعب گفت: ما وصف دو پسر شهید را نیز در کتبمان میبینیم، آن دو پسران فاطمه هستند که بدترین آفریدگان آن دو را به قتل میرسانند. معاویه گفت: چه کسی آن دو را به قتل میرساند؟ کعب گفت: مردی از قریش. آن گاه معاویه برخاست و گفت: بروید! ما نیز رفتیم
بحار الانوار ج ۱۵ ص ۲۶۳